اما روحش به دنيای مردگان رفت. در آنجا، در همان حالی كه عذاب میكشيد، به بالا نگاه كرد و از دور ابراهيم را ديد كه ايلعازر در كنارش ايستاده است. پس فرياد زد: ای پدرم ابراهيم، بر من رحم كن و ايلعازر را به اينجا بفرست تا فقط انگشتش را در آب فرو ببرد و زبانم را خنک سازد، چون در ميان اين شعلهها عذاب میكشم!