- وقتی داوريهای منصفانهٔ تو را بياموزم، از صميم قلب تو را حمد خواهم گفت!
- آنگاه ايوب برخاسته، از شدت غم لباس خود را پاره كرد. سپس موی سر خود را تراشيد و در حضور خدا به خاک افتاده، گفت: «از شكم مادر برهنه به دنيا آمدم و برهنه هم از اين دنيا خواهم رفت. خداوند داد و خداوند گرفت. نام خداوند متبارک باد.»
- ای خدای اجدادم، از تو سپاسگزارم، زيرا به من حكمت و توانايی بخشيدهای و دعای ما را اجابت كرده، مرا از خواب پادشاه و معنی آن آگاه ساختهای.
- از دهانمان هم بركت جاری میشود، هم لعنت. برادران عزيز، نبايد چنين باشد.
- پس چوپانان به صحرا نزد گلههای خود بازگشتند و خدا را سپاس میگفتند به سبب آنچه مطابق گفتهٔ فرشتگان ديده و شنيده بودند.