- پس به اين نتيجه رسيدم كه برای انسان چيزی بهتر از اين نيست كه شاد باشد و تا آنجا كه می‌تواند خوش بگذراند، بخورد و بنوشد و از دسترنج خود لذت ببرد. اينها بخشش‌های خداوند هستند.
- ده يک دارايی خود را به طور كامل به خانهٔ من بياوريد تا خوراک كافی در آنجا باشد. به اين ترتيب مرا امتحان كنيد و ببينيد چگونه روزنه‌های آسمان را باز می‌كنم و شما را از بركات خود لبريز می‌سازم!
- مرا از دروغ گفتن حفظ كن و مرا نه تهيدست بگردان و نه ثروتمند، بلكه روزی مرا به من بده.
- شما البته آزاديد كه از گوشت قربانیها بخوريد. خوردن چنين گوشتی برخلاف احكام خدا نيست. اما اين دليل نمی‌شود كه حتماً اين كار را بكنيد. چنين عملی ممكن است مخالف احكام خدا نباشد، اما در ضمن مفيد و صلاح هم نيست.
- من اين را فهميدم كه بهترين چيزی كه انسان در تمام زندگی می‌تواند بكند اين است كه بخورد و بنوشد و از دسترنجی كه در زير آسمان حاصل نموده، لذت ببرد، زيرا نصيبش همين است.
- هرگز برای خوراک و پوشاک غصه نخوريد، زيرا زندگی بسيار با ارزشتر از خوراک و پوشاک است!
- می‌دانم كه در تنگدستی و دولتمندی، چگونه زندگی كنم. رمز قناعت را در هر شرايطی آموخته‌ام، چه سير باشم چه گرسنه، چه زياد داشته باشم و چه اندک.
- روز آخر كه مهمترين روز عيد بود، عيسی با صدای بلند به مردم فرمود: «هر كه تشنه است، نزد من بيايد و بنوشد.»
- اگر خداوند به كسی مال و ثروت بدهد و توانايی عطا كند تا از آن استفاده نمايد، او بايد اين بخشش خدا را كه نصيبش شده بپذيرد و از كار خود لذت ببرد.
- جواب داد: «اگر دو پيراهن داريد، يكی را بدهيد به كسی كه ندارد. اگر خوراک اضافی نيز داريد، اينچنين كنيد.»
- كلاغها را ملاحظه كنيد! نه می‌كارند، نه درو می‌كنند و نه انبار دارند تا خوراک را ذخيره كنند، زيرا روزی آنها را خدا می‌رساند. اما شما در نظر خدا بسيار عزيزتر از پرندگان هستيد!
- عيسی به ايشان فرمود: «شما نيز اين مسايل را درک نمی‌كنيد؟ مگر نمی‌دانيد كه آنچه می‌خوريد، به روحتان لطمه‌ای نمی‌زند و آن را نجس نمی‌سازد؟ زيرا خوراک با قلب و روح شما كاری ندارد، بلكه از معدهٔ شما عبور می‌كند و بيرون می‌رود.» (با اين گفته، عيسی نشان داد كه هر نوع خوراک، پاک و حلال است.)
- من به قدرت پدرم خدا زندگی می‌كنم، همان كه مرا به اين دنيا فرستاد. شخصی نيز كه در من است، به قدرت من زندگی می‌كند.
- يحيی لباسی از پشم شتر بر تن می‌كرد و كمربندی چرمی به كمر می‌بست. خوراكش نيز ملخ و عسل صحرايی بود.
- درختان انگور خشک شده، و درختان انجير و انار، خرما و سيب، و تمام درختان ديگر نابود شده است. شادی از انسان رخت بربسته است.
- ولی پس از اينكه خورديد و سير شديد، مغرور شده، مرا فراموش كرديد.
