ما میدانيم كه خدا چقدر ما را دوست میدارد، زيرا گرمی محبت او را چشيدهايم. ما محبت او را باور میكنيم. خدا محبت است! و هر كه با محبت زندگی میكند، با خدا زندگی میكند و خدا در وجود اوست.
اما اگر گناهان خود را به او اعتراف نماييم، میتوانيم اطمينان داشته باشيم كه او ما را میبخشد و از هر ناراستی پاک میسازد. اين كار خدا كاملاً منصفانه و درست است، زيرا عيسی مسيح برای شستن و پاک كردن گناهان ما، جان خود را فدا كرده است.
لازم نيست از كسی كه ما را به طور كامل دوست دارد، بترسيم. محبت كامل خدا هرگونه ترس را در ما ريشهكن میسازد. اگر هنوز میترسيم، علتش اينست كه هنوز كاملاً يقين نداريم كه خدا حقيقتاً ما را دوست میدارد.
اگر كسی ادعا میكند كه خدا را دوست دارد، اما از همنوع خود متنفر است، دروغ میگويد؛ چون اگر كسی نتواند همنوعی را كه میبيند، دوست داشته باشد، چگونه میتواند خدايی را كه نديده است، دوست بدارد؟
پس، از داشتن آن «خار» خوشحالم؛ از اهانتها، سختیها، جفاها و مشكلات نيز شادم؛ چون میدانم كه همهٔ اينها باعث جلال مسيح میشود. زيرا وقتی ضعيفم، آنگاه توانا هستم؛ هر چه كمتر داشته باشم، بيشتر به خدا متكی خواهم بود.