ما میدانيم كه خدا چقدر ما را دوست میدارد، زيرا گرمی محبت او را چشيدهايم. ما محبت او را باور میكنيم. خدا محبت است! و هر كه با محبت زندگی میكند، با خدا زندگی میكند و خدا در وجود اوست.
اما اگر گناهان خود را به او اعتراف نماييم، میتوانيم اطمينان داشته باشيم كه او ما را میبخشد و از هر ناراستی پاک میسازد. اين كار خدا كاملاً منصفانه و درست است، زيرا عيسی مسيح برای شستن و پاک كردن گناهان ما، جان خود را فدا كرده است.
لازم نيست از كسی كه ما را به طور كامل دوست دارد، بترسيم. محبت كامل خدا هرگونه ترس را در ما ريشهكن میسازد. اگر هنوز میترسيم، علتش اينست كه هنوز كاملاً يقين نداريم كه خدا حقيقتاً ما را دوست میدارد.
اگر كسی ادعا میكند كه خدا را دوست دارد، اما از همنوع خود متنفر است، دروغ میگويد؛ چون اگر كسی نتواند همنوعی را كه میبيند، دوست داشته باشد، چگونه میتواند خدايی را كه نديده است، دوست بدارد؟
ببينيد خدای پدر چقدر ما را دوست میدارد كه ما را «فرزندان» خود خوانده است، و همينطور نيز هستيم. اما مردم دنيا اين مطلب را درک نمیكنند، زيرا خدا را آن طور كه هست نمیشناسند.
سپس اضافه كرد: «برويد، كمی در مورد اين آيهٔ كتاب آسمانی فكر كنيد كه میفرمايد: ”من از شما هديه و قربانی نمیخواهم، بلكه دلسوزی و ترحم میخواهم.“ رسالت من در اين دنيا اين است كه گناهكاران را به سوی خدا بازگردانم، نه آنانی را كه گمان میكنند عادل و مقدسند!»