پس به اين نتيجه رسيدم كه برای انسان چيزی بهتر از اين نيست كه شاد باشد و تا آنجا كه میتواند خوش بگذراند، بخورد و بنوشد و از دسترنج خود لذت ببرد. اينها بخششهای خداوند هستند.
ده يک دارايی خود را به طور كامل به خانهٔ من بياوريد تا خوراک كافی در آنجا باشد. به اين ترتيب مرا امتحان كنيد و ببينيد چگونه روزنههای آسمان را باز میكنم و شما را از بركات خود لبريز میسازم!
شما البته آزاديد كه از گوشت قربانیها بخوريد. خوردن چنين گوشتی برخلاف احكام خدا نيست. اما اين دليل نمیشود كه حتماً اين كار را بكنيد. چنين عملی ممكن است مخالف احكام خدا نباشد، اما در ضمن مفيد و صلاح هم نيست.
من اين را فهميدم كه بهترين چيزی كه انسان در تمام زندگی میتواند بكند اين است كه بخورد و بنوشد و از دسترنجی كه در زير آسمان حاصل نموده، لذت ببرد، زيرا نصيبش همين است.
عيسی به ايشان فرمود: «شما نيز اين مسايل را درک نمیكنيد؟ مگر نمیدانيد كه آنچه میخوريد، به روحتان لطمهای نمیزند و آن را نجس نمیسازد؟ زيرا خوراک با قلب و روح شما كاری ندارد، بلكه از معدهٔ شما عبور میكند و بيرون میرود.» (با اين گفته، عيسی نشان داد كه هر نوع خوراک، پاک و حلال است.)
كلاغها را ملاحظه كنيد! نه میكارند، نه درو میكنند و نه انبار دارند تا خوراک را ذخيره كنند، زيرا روزی آنها را خدا میرساند. اما شما در نظر خدا بسيار عزيزتر از پرندگان هستيد!
حال به اصل مطلب برگرديم. آيا صحيح است گوشتی را كه برای بتها قربانی شده است، بخوريم؟ در اين مورد، همه میدانيم كه بت، خدا نيست، زيرا فقط يک خدا هست و بس.
با اينكه شما تا به حال مسيح را نديدهايد، اما او را دوست داريد. اكنون نيز گرچه او را نمیبينيد، اما به او ايمان داريد؛ و اين ايمان چنان شادی عظيمی در قلب شما بوجود آورده كه قابل وصف نيست. همين ايمان نيز سرانجام باعث نجات جانتان خواهد شد.