عيسی به او گفت: «اگر میخواهی اين راه را به كمال برسانی، برو و هر چه داری بفروش و پولش را به فقرا بده تا گنج تو در آسمان باشد نه بر زمين! آنگاه بيا و مرا پيروی كن!»
بنابراين، چه اتفاقی ممكن است سبب شود كه مسيح ديگر ما را محبت نكند؟ زمانی كه ناراحتی و مصيبتی پيش میآيد، و يا سختی و جفايی روی میدهد، آيا علت آن اينست كه مسيح ديگر ما را دوست ندارد؟ و يا زمانی كه در گرسنگی و تنگدستی هستيم و يا با خطر و مرگ روبرو میشويم، آيا اينها نشان دهندهٔ اينست كه خدا ما را ترک گفته است؟
زيرا من به داد فقرا میرسيدم و يتيمانی را كه يار و ياور نداشتند كمک میكردم. كسانی را كه دم مرگ بودند ياری میدادم و ايشان برايم دعای خير میكردند و كاری میكردم كه دل بيوهزنان شاد شود.
اگر تمام اموال خود را به فقرا ببخشم و به خاطر اعلام پيغام انجيل، زندهزنده در ميان شعلههای آتش سوزانده شوم، اما نسبت به انسانها محبتی نداشته باشم، تمام فداكاريهايم بيهوده خواهد بود.
روح خداوند بر من است! خداوند مرا برگزيده تا مژدهٔ رحمت او را به بينوايان برسانم. او مرا فرستاده است تا رنجديدگان را تسلی بخشم و رهايی را به اسيران و بينايی را به نابينايان اعلام نمايم و مظلومان را آزاد سازم.