خداوند میفرمايد: «تنها من خدا هستم و از زمانی كه شما را از مصر بيرون آوردهام خداوند شما بودهام. غير از من خدای ديگری نيست و نجات دهندهٔ ديگری وجود ندارد.»
ايشان هنوز به آسمان خيره بودند كه ناگهان متوجه شدند دو مرد سفيدپوش در ميانشان ايستادهاند. ايشان گفتند: «ای مردان جليلی، چرا اينجا ايستادهايد و به آسمان خيره شدهايد؟ عيسی به آسمان رفت و همانگونه كه رفت، يک روز نيز باز خواهد گشت.»
زيرا خداوند، خدای تو كه در ميان توست نجات دهندهای توانا میباشد. او از تو راضی خواهد بود، و تو را دوست خواهد داشت و وجود تو مايه شادی و سرور او خواهد بود.
اگر كسی ادعا میكند كه خدا را دوست دارد، اما از همنوع خود متنفر است، دروغ میگويد؛ چون اگر كسی نتواند همنوعی را كه میبيند، دوست داشته باشد، چگونه میتواند خدايی را كه نديده است، دوست بدارد؟
آخرين نكتهای كه مايلم بنويسم، اينست: شاد باشيد. در مسيح رشد كنيد. به آنچه گفتهام، عمل نماييد. در صلح و صفا زندگی كنيد. خدا كه سرچشمهٔ محبت و آرامش است، با شما باشد!
پس، از داشتن آن «خار» خوشحالم؛ از اهانتها، سختیها، جفاها و مشكلات نيز شادم؛ چون میدانم كه همهٔ اينها باعث جلال مسيح میشود. زيرا وقتی ضعيفم، آنگاه توانا هستم؛ هر چه كمتر داشته باشم، بيشتر به خدا متكی خواهم بود.