تمام بدهیهای خود را بپردازيد تا به كسی مديون نباشيد. فقط خود را مديون بدانيد كه مردم را محبت كنيد. هرگز از محبت نمودن باز نايستيد زيرا با محبت كردن به ديگران، در واقع از احكام الهی اطاعت كردهايد و خواست خدا را بجا آوردهايد.
ببينيد خدای پدر چقدر ما را دوست میدارد كه ما را «فرزندان» خود خوانده است، و همينطور نيز هستيم. اما مردم دنيا اين مطلب را درک نمیكنند، زيرا خدا را آن طور كه هست نمیشناسند.
زيرا من يقين میدانم كه هيچ چيز نمیتواند محبت مسيح را از ما باز دارد. نه مرگ، نه زندگی، نه فرشتگان و نه قدرتهای جهنم، هيچيک قدرت چنين كاری را ندارند. حوادث امروز و نگرانيهای فردا نيز قادر نيستند خللی در اين محبت وارد كنند. در اوج آسمان و در عمق اقيانوسها، هيچ موجودی نمیتواند ما را از محبت خدا كه در مرگ فداكارانهٔ خداوند ما عيسی مسيح آشكار شده، محروم سازد.
هرگز از بیانصافی و بیعدالتی خوشحال نمیشود، بلكه از پيروز شدن راستی شاد میگردد. كسی كه محبت دارد در هر وضعی وفادار میماند، هميشه اعتماد دارد، هرگز اميدش را از دست نمیدهد و در هر شرايطی تحمل میکند.
بلكه با عشق و علاقه، همواره در پی راستی خواهيم رفت. راست خواهيم گفت، راست عمل خواهيم كرد و راست خواهيم زيست تا به اين ترتيب، به تدریج در هر امری مانند مسيح شويم كه سر كليسا میباشد.
اگر عطای سخن گفتن به زبانهای مردم و فرشتگان را داشته باشم، زبانهايی كه هيچگاه نياموختهام، اما در وجود خود نسبت به انسانها محبت نداشته باشم، همچون طبلی توخالی و سنجی پر سر و صدا خواهم بود.
اما هرگاه روح خدا زندگی ما را هدايت فرمايد، اين ثمرات را در زندگی ما بوجود خواهد آورد: محبت، شادی، آرامش، بردباری، مهربانی، نيكوكاری، وفاداری، فروتنی و خويشتنداری. هيچيک از اين صفات پسنديده، تضادی با احكام مذهبی و شريعت يهود ندارند.
زيرا آن روحی كه خدا به ما داده است، در ما ترس بوجود نمیآورد، بلكه ما را سرشار از محبت و قدرت میسازد و ما را ياری میدهد تا بتوانيم خود را تحت انضباط قرار دهيم.
اگر طالب يک زندگی خوب و خوش میباشيد، از سخنان بد و دروغ بپرهيزيد. از بدی دوری كنيد و به همه نيكی نماييد. بكوشيد تا با همهٔ مردم در صلح و صفا زندگی كنيد.
بلی، محبت به هيچكس بدی نمیكند. پس اگر به انسانها محبت نماييد، مانند آنست كه همهٔ دستورات و احكام الهی را بجا آوردهايد. خلاصه، تنها حكم و قانونی كه لازم داريد، محبت است.
اما من میگويم كه دشمنان خود را دوست بداريد، و هر كه شما را لعنت كند، برای او دعای بركت كنيد؛ به آنانی كه از شما نفرت دارند، نيكی كنيد، و برای آنانی كه به شما ناسزا میگويند و شما را آزار میدهند، دعای خير نماييد.
بنابراين، چه اتفاقی ممكن است سبب شود كه مسيح ديگر ما را محبت نكند؟ زمانی كه ناراحتی و مصيبتی پيش میآيد، و يا سختی و جفايی روی میدهد، آيا علت آن اينست كه مسيح ديگر ما را دوست ندارد؟ و يا زمانی كه در گرسنگی و تنگدستی هستيم و يا با خطر و مرگ روبرو میشويم، آيا اينها نشان دهندهٔ اينست كه خدا ما را ترک گفته است؟