پس، از داشتن آن «خار» خوشحالم؛ از اهانتها، سختیها، جفاها و مشكلات نيز شادم؛ چون میدانم كه همهٔ اينها باعث جلال مسيح میشود. زيرا وقتی ضعيفم، آنگاه توانا هستم؛ هر چه كمتر داشته باشم، بيشتر به خدا متكی خواهم بود.
ای خداوند، ای قوت من، تو را دوست دارم! خداوند، جان پناه من است. او صخرهٔ من است و مرا نجات میبخشد. خدايم صخرهٔ محكمی است كه به آن پناه میبرم. او همچون سپر از من محافظت میكند، به من پناه میدهد و با قدرتش مرا میرهاند.
زيرا آن روحی كه خدا به ما داده است، در ما ترس بوجود نمیآورد، بلكه ما را سرشار از محبت و قدرت میسازد و ما را ياری میدهد تا بتوانيم خود را تحت انضباط قرار دهيم.
كلام خدا زنده و بانفوذ است و برّندهتر از هر شمشير تيزی است كه مفصل را از استخوان جدا میكند، زيرا افكار پنهانی و نيتهای مخفی دل ما را میشكافد تا ما را آنچنانكه هستيم، به خودمان نشان دهد.
حال، خدا را جلال باد كه قادر است بوسيلهٔ آن قدرت عظيمی كه در ما كار میكند، برای ما كارهايی بسيار فراتر از خواست و اميد و فكر ما انجام دهد. او را در كليسا و در مسيح عيسی تا جميع قرنها، تا ابدالاباد جلال باد. آمين.
اين است آنچه خداوند قادر متعال به زروبابل میگويد: نه به قدرت، نه به قوت، بلكه به روح من. هر چند ضعيف و ناتوان باشيد، ولی به ياری روح من موفق خواهيد شد.
من به خوبی میدانم كه برای آنانی كه به سوی هلاكت میروند، چقدر احمقانه به نظر میرسد وقتی میشنوند كه عيسی مسيح بر روی صليب جان خود را فدا كرد تا انسان را نجات بخشد. اما برای ما كه در راه نجات پيش میرويم، اين پيغام نشانهٔ قدرت خداست.
اما او هر بار خواهش مرا رد كرد و فرمود: «من با تو هستم و همين تو را كافی است، زيرا قدرت من در ضعف تو بهتر نمايان میشود!» پس حال با شادی به ضعفهای خود میبالم. شادم از اينكه زندگیام قدرت مسيح را نمايان میسازد، و نه توانايیها و استعدادهای خودم را.
قوم تو به زور شمشير اين سرزمين را تسخير ننمودند و به بازوی خويش نجات نيافتند، بلكه قدرت و توانايی تو و اطمينان به حضور تو آنان را رهانيد، زيرا از ايشان خرسند بودی.