ده يک دارايی خود را به طور كامل به خانهٔ من بياوريد تا خوراک كافی در آنجا باشد. به اين ترتيب مرا امتحان كنيد و ببينيد چگونه روزنههای آسمان را باز میكنم و شما را از بركات خود لبريز میسازم!
اما او هر بار خواهش مرا رد كرد و فرمود: «من با تو هستم و همين تو را كافی است، زيرا قدرت من در ضعف تو بهتر نمايان میشود!» پس حال با شادی به ضعفهای خود میبالم. شادم از اينكه زندگیام قدرت مسيح را نمايان میسازد، و نه توانايیها و استعدادهای خودم را.
اكنون میتوانيم منتظر نجاتی باشيم كه خدا وعده داده است، و میتوانيم بدون هيچگونه ترديدی به همه بگوييم كه نجات يافتهايم، زيرا خدا به همهٔ وعدههای خود عمل خواهد فرمود.
زيرا آنانی كه به دنبال ثروتاندوزی میدوند، دير يا زود دست به كارهای نادرست میزنند؛ اين كارها به خود ايشان صدمه زده، فكرشان را فاسد میكند و سرانجام ايشان را راهی جهنم خواهد ساخت.
«هر چند کوهها جابهجا شوند و تپهها نابود گردند، اما محبت من نسبت به تو هرگز از بين نخواهد رفت و پيمان سلامتیای كه با تو بستهام هيچوقت شكسته نخواهد شد.» خداوند كه تو را دوست دارد اين را میگويد.
ما میدانيم كه خدا چقدر ما را دوست میدارد، زيرا گرمی محبت او را چشيدهايم. ما محبت او را باور میكنيم. خدا محبت است! و هر كه با محبت زندگی میكند، با خدا زندگی میكند و خدا در وجود اوست.
ولی فرشته به ايشان گفت: «نترسيد. مگر به دنبال عيسای ناصری نمیگرديد كه روی صليب كشته شد؟ او اينجا نيست. عيسی دوباره زنده شده است! نگاه كنيد، اين هم جايی كه جسدش را گذاشته بودند!»
اين دردهای ما بود كه او به جان گرفته بود، اين رنجهای ما بود كه او بر خود حمل میكرد؛ اما ما گمان كرديم اين درد و رنج مجازاتی است كه خدا بر او فرستاده است.
و هر روز مرتب در خانهٔ خدا با هم عبادت میكردند، در خانهها برای شام خداوند جمع میشدند، و با خوشحالی و شكرگزاری هر چه داشتند با هم میخوردند، و خدا را سپاس میگفتند. اهالی شهر نيز به ايشان احترام میگذاشتند و خدا هر روز عدهای را نجات میداد و به جمع ايشان میافزود.
مسيح نيز فقط يک بار جان خود را فدا كرد تا به عنوان قربانی، گناهان بسياری را پاک كند. اما بار ديگر خواهد آمد تا آنانی را كه با صبر و اشتياق چشم به راه او هستند، نجات بخشد.
من به ايشان زندگی جاويد میبخشم تا هرگز هلاک نشوند. هيچكس نيز نمیتواند ايشان را از دست من بگيرد. چون پدرم ايشان را به من داده است و او از همه قويتر است؛ هيچ انسانی نمیتواند ايشان را از پدرم بگيرد. من و پدرم خدا يک هستيم.
با شادی با يكديگر همكاری نماييد؛ هيچ كاری را برای خودنمايی نكنيد؛ سعی نكنيد فقط با اشخاص بزرگ و مهم معاشرت كنيد، بلكه در جمع اشخاص عادی نيز خوش باشيد. خود را از ديگران داناتر نشماريد.